جمعه, ۱۲/خرداد/۱۴۰۲ ۰۹:۲۴

پله ها در پیش رویم...

سه شنبه , ۱۳۹۸/۰۷/۲۳ ۰۰:۰۱
کد خبر :‌ 231
پله ها در پیش رویم...
پله ها در پیش رویم ، یک به یک دیوار شد

زیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد 


خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن 

تا به گرد گردنم پیچد ، عصایم مار شد


اژدهای خفته‌ای بود ، آن زمین استوار

زیر پایم ناگه از خواب قرون ، بیدار شد


مرغ دست‌آموز خوشخوان کرکسی شد لاشه‌خوار

و آن غزال خانگی برگشت و گرگی هار شد


گل فراموشی و هر گلبانگ ، خاموشی گرفت

بس که در گلشن ، شبیخون خزان ، تکرار شد


تا بیاویزند از اینان ، آرزوهای مرا

جا به جا در باغ ویران هر درختی دار شد


زندگی با تو چه کرد ، ای عاشق شاعر ! مگر

کان دل پر آرزو ، از آرزو ، بیزار شد


بسته خواهد ماند این در ، همچنان تا جاودان

گرچه بر وی کوبه‌های مشت مان رگبار شد


زهره ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ

ورنه جام روزگار ، از شوکران سرشار شد
 

لینک کوتاه :
آخرین نظرات
* نام شما :
*ایمیل شما :
وبلاگ/سایت :
امتیاز به این مطلب :
0
*دیدگاه شما :